درآمد اینترنتی

به سوی درآمدی در خور و قابل توجه

درآمد اینترنتی

به سوی درآمدی در خور و قابل توجه

چگونه فرهنگ ها را بشناسیم

چگونه فرهنگ ها را بشناسیم

اولین فردی که مطالعه بر روی فرهنگهای بازمینه بالا (HIGH CONTEXT CALTURE) و فرهنگهای با زمینه پایین (LOW CONTEXT CULTURE) را مطرح کرد هال(1976) بود که معتقد است فرهنگهای با زمینه بالا متکی به اشارات غیرکلامی هستند. در مقابل فرهنگهای با زمینه پایین به پیامهای واضح و روشن متکی هستند.

کلماتی که در فرهنگ با زمینه پایین استفاده می شود از بافت کمتری برخوردار است و واضح و روشن است، در انتقال پیام شفافیت وجود دارد و کلمات به دقت انتخاب می شوند تا مفاهیم را به درستی منتقل کنند و از ابهام اجتناب می شود. فرهنگهای آمریکای شمالی، استرالیا و اروپای غربی دارای چنین فرهنگی هستند.

در فرهنگهای با زمینه بالا شفافیت در انتقال پیام وجود ندارد، اعضا به علائم و اشارات متکی هستند و محیط خارجی وضعیت کلی و رفتار غیرکلامی، زمینه ایجاد ارتباطات هستنـد، فرهنگهای ژاپن، چیـن، اعراب دارای فرهنگ با زمینه بالا هستنـد(63, 2001Sanyal, ).

در فرهنگهای با زمینه پایین معانی که به کار برده می شود از زمینه کمتری برخوردار است و غالباً به صورت مکتوب است و در پیام ابهام وجود ندارد. در این فرهنگها بیشتر معانی به صورت کدهای تعریف شده است. ارتباطاتی که در این نوع فرهنگها وجود داردواضح و روشن است. در این نوع فرهنگها حالات غیرکلامی بیانهای کلامی را حمایت می کنند. در فرهنگهای با زمینه بالا معانی در محیط زمینه و وضعیت قرار دارد و معانی در یک شرایطی قابل درک است. در فرهنگهای با زمینه بالا علائم غیرکلامی خیلی مهم هستند. در این نوع فرهنگها جواب بله یا نه ممکن است ابهام آمیز باشد. در فرهنگهای با زمینه بالا، معانی به صورت کدهای تعریف شده نیست بلکه به صورت تعریف شده در درون فرد است و در افراد درونی شده است. در این نوع فرهنگها شنونده باید علائم زمینه را بفهمد تا معانی پیام را درک کند. بنابراین، در فرهنگ زمینه بالا، شخص تمایل دارد که حول یک نقطه صحبت کند و از شنونده انتظار دارد که منظورش را بفهمد. به طور کلی در فرهنگ با زمینه بالا بیشتر پیام و مسئولیت آن بر دوش شنونده است تا گوینده ولی در فرهنگهای با زمینه پاییـن مسئولیت ارائه پیام با گوینـده است که پیام را بـه طور کامل انتقال دهد. (1995Zaharna, )

رویکرد هال می تواند به تحقیقات هــاف استد (1991) که برروی فردگرایی و جمع گرایی صورت گرفت ارتباط داشته باشد. گدوکانست و تینگ تومی معتقدند که همه فرهنگهایی که هال باعنوان زمینه پایین نامگذاری کرده است فردگرا و همه فرهنگهایی که با زمینه بالا نامگذاری شده اند جمع گرا هستند(2003Knutson et al, ) .

باتوجه به تعریفی که از فرهنگهای بازمینه بالا و فرهنگهای زمینه پایین ارائه شد، هریک از عناصر فرهنگی، زمان، کلامی و غیرکلامی بودن، مستقیم و غیرمستقیم بودن، انجام دادن و بودن، خطی و غیرخطی بودن و فضا در قالب فرهنگهای بازمینه بالا و فرهنگهای با زمینه پایین مورد بررسی قرار می گیرد.

- 1- زمان

از نظر زمان فرهنگهای بازمینه بالا به عنوان فرهنگ چندبعدی (POLYCHRONIC) و فرهنگهای با زمینه پایین به عنوان فرهنگ یک بعدی MONOCHRONIC معرفی می شوند. در فرهنگهای چندبعدی، یک روش کاملاً ساختار یافته و مبتنی بر زمان برای زندگی وجود ندارد و یک روش منعطف و مبتنی بر روابط شخصی در زمانبندیها وجود دارد و در یک زمان ممکن است کارهای متفاوتی صورت بگیرد. در فرهنگهای چندبعدی دیرکردن و به تاخیر انداختن قرار ملاقات معقول است و وقت ملاقات به صورت تخمینی بیان می شود. بنابراین، در فرهنگهای چندبعدی شتاب و عجله در برخورد با مباحث بحث انگیز به عنوان یک کار نسنجیده تعبیر می شود و هرجا که ممکن است از آن اجتناب می شود. در فرهنگهای چندبعدی، در برنامه ریزی و حل مسئله به صورت غیررسمی عمل می کنند، و یک روش تقدیرگرایانه در حل مسئلـه به کار می برند(1999Loosmore et al, ). در فرهنگهای تک بعدی، فعالیتهای متفاوت به وضوح از هم متمایز شده اند مثل کار، استراحت و روی یک وظیفه خاص، در یک زمان مشخص متمرکز می شوند. در حالی که در فرهنگهای چندبعدی چنین نیست. به عنوان مثال، یک مدیر آمریکایی ممکن است که نیم ساعت وقت ملاقات به یک ارباب رجوع بدهد و تمام توجه خود را به آن معطوف کند و بلافاصله به سراغ ارباب رجوع دیگر برود. برخلاف آن یک وزیر کابینه از کشورهای مدیترانه ای محل مخصوص ملاقات در خارج از کار خود دارد که مردم در این محل منتظـر می مانند و این مقام دولتی ممکن است همزمان با چندنفر صحبت کند. (شرمرهون و دیگران،1379 ، 59). در فرهنگهای با زمینه بالا قراردادها به آسانی متوقف می شوند ولی در فرهنگهای با زمینه پایین یک ضرب الاجل خاصی در نظر گرفته می شود و برنامــه ریزی به طور جدی صورت می گیرد.

-2- کلامی بودن و غیرکلامی بودن

 در فرهنگهای با زمینه پــــایین غالباً از ارتباط کلامی استفاده می شود.
عنصر معنایی ارتباطات یک ابزار مهمی را فراهم می کند که می تواند سهم مهمی را در انتقال یک پیام داشته باشد. درسکی عنصر معنایی را به عنصر سکوت اطلاق می کند که از چهارطریق منتقل می شود: حرکات بدن، همجواری، زبان موازی. زبان شیئی. حرکات بدنی به اشارات، حرکا ت دست، و تماسهای چشم اشاره دارد. بعضی از این علائم جهانی و قابل درک هستند و بعضی از آنها به طور فرهنگی، خاص هستند. همجواری به نزدیکی افراد در طول ارتباطات اشاره دارد. احساس فضای شخصی از نظر فرهنگی استاندارد شده نیست و فرهنگها در یک پیوستار با تماس بالا یا تماس پایین تقسیم بندی می شوند. زبان موازی اشاره دارد به اینکه چگونه بعضی چیزها به جای محتوا گرفته می شود. تن، نوسان صدا و چگونگی گفتار مهم هستند. برای مثال در جوامع غربی مستقیماً به سراصل موضوع مـــی روند ولی عربها در صحبت کردن قبل از اینکه به موضوع اصلی بپردازند اول پیرامون آن صحبت می کنند. زبان شیئی
OBJECTIVE LANGUAGE به پیامهای انتقال یافته از طریق قیافه فرد، لباس و آرایش گفتــــــه می شود. به طور کلی در فرهنگهای با زمینه بالا بیشتر از علائم غیرکلامی استفاده می شود و دستها و حالات چهره، خیلی مهم هستنــد و سکوت می تواند نوعی ارتباط باشد ولی در فرهنگ با زمینه پایین بیشتر از ارتباط کلامـــی استفاده می شود و دستها به بیان گفتار کمک می کند و دامنه کمی برای سکوت وجود دارد(LOOSMORE ETAL 1999) .
-3- مستقیم و غیرمستقیم بودن

 ابعاد مستقیم و غیرمستقیم بودن به حدی که یک سخنگو نیاتش را از طریق ارتباطات آشکار می کند، اطلاق می گردد. سبک مستقیم به بیان روشن احساسات فرد، خواسته ها و نیازهای شخص گوینده اطلاق می شود. از طرف دیگر سبک غیرمستقیم به پیامهای گفتاری که نیات واقعی گوینده و خواسته ها و نیازهای او پنهـــــان می شود، اطلاق می شود(2002Nelson et al, ) .

لوین بیان می کند که در فرهنگهای آمریکایی بیشتر ارتباطات آنها مستقیم و روشن است و شواهدی برای مستقیم بودن، در زبان آمریکایی وجود دارد مانند بگو منظور شما چیست یا حاشیه نرو و یا برو سر اصل مطلب. لوین همچنین بیان می کند که در سبک مستقیم تلاش می شود که به دقت حقایق، روشها، یا انتظارات بیان شود و از صحبتهای احساسی و بیانهای حدسی اجتناب می شود. برعکس، ارتباطات غیر مستقیم از بار احساسی زیــادی برخورداراست(ZAHARNA 1995). در سبک مستقیم پیام دارای سادگی است و ساده بودن پیام ارزشمند است ولی در سبک غیرمستقیم تزئینات در پیام ارزشمند است(2001Sanyal, ) .

-4- فضا

 نحوه استفاده از فضا در فرهنگهای مختلف متفاوت است. فضای شخصی، چون حبابی اطراف افراد را می پوشاند و اندازه مطلوب این حباب در فرهنگهای مختلف متفاوت است. وقتی دیگران به فضای شخصی فرد هجوم می آورند یا آن را تنگ می کنند ناراحت می شود اما وقتی هم که اطرافیان فرد خیلی دور هستند و ارتباط با آنها مشکل است باز هم احساس ناراحتی می کند. یک عرب سعودی در ملاقات با مدیر کانادایی وقتی راحت است که به او نزدیک شود اما کانادایی سعی می کند فاصله خود را بیشتر کند. (شرمرهون و دیگران، 1379). به طور کلی در فرهنگهای با زمینه بالا افراد ترجیح می دهند که فضای شخصی کمتری داشته باشند و بیشتر فاصله گروهی را ترجیح می دهند ولی در فرهنگ بازمینه پایین افراد دوست دارند که فضای شخصی مخصوصی داشته باشند(SANYAL 2001) .

-5- انجام دادن و بودن

یکی از وجوه تمایزی که از طرف کلاک هان و استرادبک (1961) پیشنهاد شده است تاکید بر فعالیت و تاکید بربودن یا شدن است. گرایش به فعالیت یعنی اینکه فعالیتهایی که انجام می شود قابل اندازه گیری است که استوارت گرایش به فعالیت را انجام دادن می نامد.

فرهنگهای انجام دادن، ویژگی فرهنگهای با زمینه پایین است که بر موفقیت و دستیابی به موفقیت تاکید دارند و تمایل به انجام دادن در بیانات و گفتاری این نوع فرهنگ وجود دارد. ویژگی مهمی که به گرایش به انجام دادن ارتباط برقرار می کند این است که در انجام دادن کلمه ها باید با فعالیتها و اعمال منطبق باشد و باید از بیانات سمبلیک خودداری شود.
عکس فرهنگ انجام دادن، فرهنگ بودن است که در فرهنگهایی مثل عرب، چین، ژاپن وجود دارد. اوکاب فرهنگ انجام دادن آمریکایی را با فرهنگ بودن ژاپنی مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده که در ژاپن موفقیت مهم نیست، چیزی که در آنجا بــــــدان اهمیت می دهند، سن، موقعیت خانوادگی و مقام است. فردی که به فرهنگ بودن تعلق دارد او چه کسی است برای او بیشتر اهمیت دارد تا اینکه بگویند او چه کاری انجام می دهد(1995
Zaharna, ).

آگاهی از نوع فعالیت فرهنگی و جهتی که جامعه در پیش رو داردمی تواند دیدگاهی عمیق درباره شیوه کار افراد و گذرانیدن وقت بیکاری به دست دهد و می توان بدان وسیله مشخص کرد که افراد این جوامع چگونه تصمیم می گیرند و برای دادن پاداش از چه شاخصهایی استفاده می کنند. برای مثال، در فرهنگهایی که جنبه بودن مطرح است، تصمیمات جنبه احساساتی دارند و برعکس در فرهنگهایی که به عمل و کار تاکید می شود به هنگام تصمیم گیری مسئله فردگرایی مطرح است (رابینز، 1378) .

-6- خطی بودن و غیرخطی بودن

 الگوی فرهنگی خطی بودن که جزو فرهنگ با زمینه پایین است بر آغاز و پایان حوادث هدفمند تاکید می کند. خطی بودن روی کارهای منفرد تاکید دارد یعنی اینکه کارها یکی پس از دیگری انجام شود. در روش خطی کارها به صـــورت پله پله انجام می شود یعنی ابتدا روی یک کــــار متمرکز می شوند و بعد از اتمام آن به سراغ کار دیگری می روند ولی در غیرخطی، کارها به صورت همزمان انجام می شود. در فرهنگهای غیرخطی روی موضوعهای چندگانه توجه می گردد که به صورت واژه های شفاهی بیان می شود، در فرهنگ غیرخطی افراد بیشتر روی تصاویر فکر می کنند تا کلمات1995Zaharna, ).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد